پاسخ صاحب تایتانیک به هشدار کوههای یخی در شب حادثه
در میان اجساد مسافران و اثاثیه های گران قیمت بعضی از آنها که تقریباً همگی در کف اقیانوس اطلس بر اثر برخورد تایتانیک در 14 آویل 1912 با کوه یخ به تکه های بیشماری تبدیل شده بود نسخه ای از کپی کتابی با عنوان «خاطرات کارین داستان کوتاهی از جوزف کونراد» نیز به چشم می خورد که در مجموعه یک کلکسیونر آمریکایی پیدا شد. خاطراتی که یکی از ابزارهای به هم پیوستن هزاران قصه ای است که تا کنون درباره این کشتی رویایی نوشته شده است.
به گزارش خبرآنلاین، «فرانسیس ویلسون» نویسنده بریتانیایی و لهستانی الاصل در سفر دریاییاش به اطلس شمالی کتابی درباره تایتانیک نوشته است و از نوشته هایش برای چسباندن قصههای متعدد و متفاوت نوشته های قدیمی درباره چگونگی غرق شدن این کشتی استفاده کرده است. او در کتاب خود از هر وسیله و ابزاری از گزارش ها و خاطرات بازماندگان گرفته تا تفسیرهای روزنامه ها استفاده کرده است تا عمق فاجعه ای را ترسیم کند که هنوز هم در اذهان عمومی باقی مانده است. هنوز هم بعد از گذشت یک قرن از این حادثه، و بعد از نتشار کتابهای بسیار، او به جای مسافران و بازماندگان روی «جی.بروس ایسمای» صاحب تایتانیک و شرکت خطوط دریایی ستاره سفید متمرکز می شود.
در آن زمان این شرکت بزرگترین و سریع ترین خطوط حمل و نقل مسافر در جهان محسوب می شد که بدون توجه به استانداردهای کشتیرانی حاضر هر کاری که می خواست می کرد و یکی از همین کارها ساخت بزرگترین کشتی آن زمان بود که با توجه به ظرفیت مسافر برای امکانات جانبی مثل قایق های نجات پیش بینی درستی صورت نگرفته بود. به عنوان مثال در ساخت و نصب قایق های نجات تعداد زنان و کودکان حاضر در کشتی محاسبه نشده بود و تنها بلیطهایی که برای مردان بزرگسال به فروش رفته بود یکی از معیارهای ساخت و تهیه و تعبیه قایق ها بود.
به نوشته ویلسون شاید شخصیت عجیب و غریب و احتمالاً مغرور صاحب شرکت ستاره سفید یکی از عامل های اصلی غرق تایتانیک بود چرا که او به مشاوره های هیچکس گوش نمی کرد و حتی در شب حادثه تلگراف هشدار مبنی بر وجود کوههای یخ را نادیده می گیرد و می گوید فقط سرعت مهم است. این کشتی رویاها است و هیچ کوه یخی نمی تواند جلوی سرعت آن را بگیرد.
در اصل کتاب «چگونه زنده ماندن در تایتانیک یا غرق جی.بروس ایسمای» ویلسون نوعی همدردی با مسافران است و برای این کار قسمت بیشتر کتاب به زندگی و بیوگرافی ایسمای اختصاص یافته تا شاید بتوان همه تقصیرها را به گردن این آدم متکبر انداخت. ویلسون با استناد به نوشتههای کونراد در ماههای بعد از حادثه تایتانیک، از این حادثه بیشتر به یک جنایت دریایی یاد می کند و در فصلی از کتاب با عنوان شریک مخفی که هم نام کتاب کونراد در اکتبر سال 1912 یعنی شش ماه بعد از غرق کشتی است، می نویسد که مردی در این دنیا زندگی می کند که باید از استرس گناهش غرق شود!
تلگراف/23 آگوست/ترجمه محمد حسنلو